اى كه باشد ز شرف عرش الهى، حرَمت
قاف تا قاف جهان، سايه نشين علَمت
ريزه خوارند همه خلق ز خوان كرمَت
اى شه كشور جان! جان به لب آمد ز غمت
چه شود بر سر ما رنجه نمايى قدمت؟
اى سلاطين جهان پيش تو كمتر ز خَدم
بر درت از پى خدمت همه قد كرده علَم
چه سليمان وچه دارا و چه كاووس و چه جم
هست در سايه لطف تو عرب تا به عجم
آفتاب عرَبت خوانم و ماه عجمت
يوسف از نور تو شد صاحب رخسار صَبيح
بود موسى ز تو، سرگرم مناجات فصيح
فارغ از كشته شدن، شد به وجود تو ذبيح
زنده مى كرد اگر مرده ز اعجاز، مسيح
تو همانى كه بود زنده مسيحا به دمَت
تا به كى در عقب ابر، نهان باشد مهر؟
تا كه روشن كنى آفاق، گشا پرده ز چهر
عالمى ريزه خورِ خوانِ عطاى تو ز مهر
سفره جود تو گسترده شب و روز، سپهر
ماه و خورشيد، دو قُرصند به خوانِ نِعَمَت
روز محشر كه بود خم، قد شمشادىِ خلق
نيست غير از تو و اجداد تو كس هادىِ خلق
نظر لطف تو گردد سبب شادىِ خلق
چون نويسى تو، زآتش خطِ آزادىِ خلق
دارم اميد كه «شوقى» نفتد از قلمت!
شاعر : میرزا جواد اصفهانی
- چهارشنبه
- 26
- تیر
- 1392
- ساعت
- 14:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
میرزا جواد اصفهانی
ارسال دیدگاه