شب شد و در محیط تاریکی
با زبان دعا سخن گفتم
سر به زیر و شکسته و تنها
پیش چشم خدا سخن گفتم
از خجالت دو گونه ام سرخ و
اشک حسرت ز دیده می بارم
من همان بنده ی خودت هستم
روسیاهم، بدم، گهکارم
ولی حالا شنیده ام گفتی
که به دنبال بنده میگردی
تا بدیِ مرا بپوشانی
جامه ی پاک و تازه آوردی
جای دوری نمی رود امشب
با محبت بیا نگاهم کن
من که سر در گم و پریشانم
تو کریمانه سر به راهم کن
تلخی کام روزگار مرا
گاه گاهی عسل کنی خوب است
در میان جدال خوف و رجا
بنده ات را بغل کنی خوب است
از غضب کردنت هراسانم
ای جمیع صفات رحمانی
بزن اما خودت بلندم کن
هر زمان، هر کجا که می دانی
آه از فراق و تنهایی
سینه ام باز شعله ور شده است
گل من در تنور عشق حسین
دم به دم آب دیده تر شده است
می رسد هر نفس شمیم بهشت
هر کجا حسین همدم ماست
آتشت را نصیب خولی کن
دوری از کربلا جهنم ماست
السلام علیک یا ارباب
با دلی بیقرار و چشمی تر
خون تازه هنوز می ریزد
از گلویت به دامن مادر
ما شما را عزیز می دانیم
نامتان بهتر از سر و جان است
بخشی از مرهم جراحاتت
اشک سینه زنان ایران است
مثل یک مادر پسر مرده
مثل ابر بهار می باریم
از لب تشنه و و لب گودال
روضه های نگفته ای داریم
شاعر : محمد امین سبکبار
- پنج شنبه
- 10
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 11:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد امین سبکبار
ارسال دیدگاه