دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد
یعنی حسین های تنت را گرفت و برد
دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت
عمامه و پیرُهنت را گرفت و برد
مردی به شیوه ای وقیحانه آمدو...
ته مانده های بدنت را گرفت و برد
نوبت به ساربان رسید و دم غروب
انگشتریِ یمنت را گرفت و برد
دندان...زبان...لبت...و خلاصه سنان پست
شیرازه های دهنت را گرفت و برد
شاعر : سید صادق موسوی
- چهارشنبه
- 17
- مهر
- 1392
- ساعت
- 14:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید صادق موسوی
ارسال دیدگاه