تنگ غروب و ساحلِ شور و نواي عرفه
شكسته كشتي دلم، به ناله هاي عرفه
بر پرِ سجادهي دل، گره نشسته، وا نما
اي گل سجاده نشين، به يك دعاي عرفه
به روي خاك بستهام، تيمم نيايشي
تو را قسم اشارتي، بر اين گداي عرفه
دخيلِ بندِ خيمهي عزيزِ آل كوثرم
شفا بده مريض را، تو اي شفاي عرفه
قسم به جد اطهرت، قسم به اشك مادرت
به هر نفس بخوانمت، به نغمههاي عرفه
رها نميكنم تو را، غريب دشتِ زمزمه
من و غروبِ قسم و تو و خداي عرفه
چه كردهاي تو با دلم، در اين نسيمِ واپسين
به روضهاي مهار كن! تو عقده هاي عرفه
شاعر : حسن فطرس
- شنبه
- 30
- مهر
- 1390
- ساعت
- 8:35
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه