آن لحظه که وارد حرم شد عاشق
در پیش نگاه یار خم شد عاشق
گویی که تنش مال زمین دیگر نیست
گویی ز شمار خلق کم شد عاشق
چون باد به لرزه آمد از حیرانی
همرنگ تپش های علم شد عاشق
با عطر و گلاب فرشها قاطی شد
با اسب نسیم هم قدم شد عاشق
می خواست کبوتری شود بر لب بام
آنقدر پرید تا عدم شد عاشق
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 14:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه