دیگر کبوتران همه می دانند احوال این کلاغ سیه رو را
من گرگ قصه های کسی هستم با من چه کار ضامن آهو را
ای حلقه غلامی تان در گوش، تو معدن طلای خراسانی
با این وجود نذر تو خواهد کرد مادربزرگ چند النگو را
عاشق دلش خوش ست به لبخندی، زائر دلش به پنجره فولاد
آن قدر گریه کرد که فهمیدند این خیل بی شمار، غم او را
چشمان من دخیل خراسان ست آن قدر گریه می کنم آن گونه ...
آن گونه که نگاه کنند امشب انبوه زائران تو این سو را
مشهد گلی ست سرسبد گل ها دیگر به رشت بازنخواهم گشت
آدم که می رسد به گل نرگس از یاد می برد گل شب بو را
- یکشنبه
- 15
- دی
- 1392
- ساعت
- 15:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه