عصمت کبرای حق شاه زنان
دختر موسی بن جعفر بهترین بانوان
تالی زهرای اطهر فاطمه
آن که باشد عرش حق را قائمه
چون برون گردید از شهر ودیار
قصد مشهد کرد بر دیدار یار
یار محبوبش امام هشتمین
چشم و قلب وملک ایران قبله خاور زمین
زین جهت طی کرد راه دور را
در عقب بگذاشت شهر نور را
پنج برادر در برش همراه بود
زید و فضل و جعفر و هادی و قاسم نام بود
از مدینه تا به ساوه چون رسید
همچو زینب عمه اش غم ها چشید
جای استقبال مهمان ساویان
ظلم و جوری بی حساب در آن زمان
همرهان حضرتش را کشته اند
دردو غم ها بر دلش بگذاشته اند
چون که حضرت بی کس و بی یار گشت
از فراغ رنج و غم بیمار گشت
لیک چون فهمید قم نزدیک شد
مژده ای بود بر دلش تثبیت شد
بحر حکمت گنج رحمت با فشار
داد دستور بهر قم بندید بار
با ورودش شهر قم پر نور شد
زین فضیلت همچو کوه طور شد
موسی خزرج بزرگ قومیان
امتیازی برد حقاً زان میان
به چه توفیقی بیافت آن خوش ضمیر
ناقه اش آورد تا میدان میر
چون گرفت بر کف مهار ناقه اش
افتخاری برد اندر خانه اش
هفده روز از فروغش شهر قم پر نور بود
منزل موسی خزرج همچو بیت نور بود
لیک بعد هفده روز مثل خورشیدی نهان
زین سبب بردند او را سوی باغ بابلان
بعد غسل و کفن و تشییع نور در تابوت بود
بهر تدفینش به رازی اهل قم مبهوت بود
کی سپارد زان میان چون محرمی آنجا نداشت
کاش بود محرمی کاندر مزارش می گذاشت
ناگهان دیدند به طرف ریگ زار
دو نقاب داری نمایان گشت بر اسبی سوار
بی تکلم با وقار بعد نماز آن جسد پاک
همچو ماه در پشت ابر کردند نهان در زیر خاک
کاش لیل دفن زهرا محرمی همراه بود
تا علی مظلوم عالم این قدر تنها نبود
چشم عدنان در دو عالم سوی او
تا که گیرد خلعتش را با ید نیکوی او
شاعر : سید مالک عدنانی
- چهارشنبه
- 27
- فروردین
- 1393
- ساعت
- 15:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید مالک عدنانی
ارسال دیدگاه