یا الهی ....
گدائیکه ندارد با خدای خود سر و کاری
مریض است و ندارد در کنار خود پرستاری
درِ لطف و کرم باز و خدا همین در کمین توست
اگر خواهی برو اما بدان ای بنده مختاری
اگر آیی به درگاهش ز خود باید شوی بی خود
نبینی خویش را اصلاً به قدر نقطه پرگاری
تو خود بینی و ذرات وجود تو خدایت را ؟
بگو تا کی به زندان منیت ها گرفتاری
اگر بنده ... توانستی ز مرگ خود فراری شو
به فکر چاره باش ای جان که ای بیچاره ناچاری
شبی را بهر فردایت به آه و ناله ای سر کن
کجا یکسان بُوَد بودن اسیر نوم و بیداری
سروده جعفر ابوالفتحی
- یکشنبه
- 26
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 7:55
- نوشته شده توسط
- جعفر ابوالفتحی
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه