ای مه تابان من رفتی زغم خون شد دلم داغ هجران تو یا زهرا زدآتش بر دلم
رفتی و کردی خزان از غم گلستان مرا بی گل روی تو کی رونق بگیرد منزلم
پیش چشمم روزروشن گشت چون شام سیاه رفتی و خاموش بنمودی چراغ محفلم
بی ای آرام جان در خواب کی چشمم رود سر برآر از خاک وبین حال مرا ای نوگلم
کی گمان می کردم اندر این جهان پرزغم این غم جان سوز گردد درزمانه حاصلم
داغ هجران تو یا زهرا دلم پرخون نمود از مصیبت تو باشد زندگانی مشکلم
کی فراموشم شوداین غم که ازظلم خسان پهلوی بشکسته رفتی زاین جهان ازسا حلم
گشته طفلان عزیزت از فراغ روی تو روز و شب اندر عزایت همچو مرغ بسلم
یا شفیع المذنبین ای در تاج احمدی
از “نصیری”کن قبول این گفته ناقابلم
شاعر : مرحوم حاج علی اکبر نسیری (نصیری)
- سه شنبه
- 16
- دی
- 1393
- ساعت
- 8:20
- نوشته شده توسط
- محمد
ارسال دیدگاه