من بودم و رنج ظلم وکینه
من بودم و آه کنج سینه
خون خوردم و با کسی نگفتم
از قصه ی کوچه مدینه
آنجا که گل یاس از شاخه جدا شد
مادر جوانم محتاج عصا شد
من بودم و آن مظهر پاکی
من بودم و آن صورت خاکی
من بودم و کوچه ی مدینه
من بودم و آن چادر خاکی
من لاله میان راه دیدم
من خانه پر از آه دیدم
با چشم پر از ستاره ی خود
در کوچه خسوف ماه دیدم
در کوچه گرفتم دست مادرم را
ره رفتن او را بودم به تماشا
دیدم که قدش خمیده میشد
دستش به میان دستم اما
پایش به زمین کشیده میشد
***
جز دیده ی من کسی ندیده
نه دیده کسی و نه شنیده
با چشم به خون نشسته ی خود
در کوچه جوان قد خمیده
دیدم که پرستو راه لانه گم کرد
مادر جوانم راه خانه گم کرد
من بودم و اشک دانه دانه
بر ماه بدیده ام نشانه
دستش بگرفتم و ببردم
من صاحب خانه سوی خانه
منبع:سایت باب الحرم
- چهارشنبه
- 30
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 4:31
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه