به نیزه تکه دادی دیدم که رفتی از حال
صدای هل من ناصرت پیچیده توی گودال
یارو یاورمونی سایه ی سرمونی
مقتل شبیه کوچه است و تو شبیه مادرمونی
من طاقت اشک ربابو ندارم
من طاقت شام خرابو ندارم
من طاقت ویرونه و بزم شرابو ندارم
نمیذارم عمو جان سر از تنت جدا شه
تموم دلشوره ام اینه رقیه بی بابا شه
تو غریبی و تنها پیش چشمای زهرا
کاش زنده بمونی تا که برسم یاری تو مولا
من طاقت حنجر و خنجر ندارم
من طاقت پیکر بی سر ندارم
من طاقت هلهله و بردن معجر ندارم
************
دست بریده ی من ببین مثل عموم شد
یکی داره داد میزنه کار حسین تموم شد
من و تو زیر مرکب امون از دل زینب
نیستم تا که ببینم حرمو نامحرمو امشب
من طاقت زخم اسارت ندارم
من طاقت درد جسارت ندارم
من طاقت نامحرم و سیلی و غارت ندارم
- چهارشنبه
- 1
- مهر
- 1394
- ساعت
- 15:17
- نوشته شده توسط
- حمید
ارسال دیدگاه