غروب عاشورا
(زمینه)
شمر با خنجر برون شد
قتلگه دریای خون شد
----
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک
تنت به سوز و گداز تو گرم راز و نیاز
سوی خیام حرم دو چشم تو مانده باز
آمده از خیمه گه خواهر غم دیده ات
دید که شمر از جفا نشسته بر سینه ات
گفت بده مهلتی تا برسم بر سرش
برادرم تشنه است مبر سر از پیکرش
- سه شنبه
- 3
- آذر
- 1394
- ساعت
- 13:50
- نوشته شده توسط
- حمید
ارسال دیدگاه