• دوشنبه 3 دی 03


حضرت عباس(ع) -( تا بین میدان ساقی میخانه افتاد )

1181

تا بین میدان ساقی میخانه افتاد

یادِ سه ساله دختر، آن حنانه افتاد

چشمان خود را نذر مشک آب خود کرد

سقا به فکر دادنِ بیعانه افتاد

لاحول...های خواهرش هم بی اثر شد

صد چشمِ بد بر قامت شاهانه افتاد

بال یمینش را زدند و درپی آن

دست چپش هم بعد، بی صبرانه افتاد

بر مشک تیری آمد و آهی کشید و...

یاد رباب و اصغرِ دردانه افتاد

تیری به سینه خورد و داغِ او دوتا شد

انگار یاد میخ درب خانه افتاد

ترسویِ رذلی با عمود خود رسیده

حالا که دست حضرتش از شانه افتاد

ابِن طفیل پست تنها گیرش آورد

بر جان او با نیزه بی رحمانه افتاد

آخر چگونه از روی زین بر زمین خورد؟!

وقتی بدون بال و پر پروانه افتاد

شاید همینکه بوی زهرا سویش آمد

با صورتش محض ادب رندانه افتاد

سیراب از سرچشمه ی علم علی بود

کوه بصیرت...عالم فرزانه... افتاد

تا آخرین دم ساقی ما یاعلی گفت

والله، مثل مرتضی مردانه افتاد

دیگر علمداری به دور خیمه ها نیست

غارت به فکر دشمن بیگانه افتاد

ای کاش روی نیزه این ها را نبیند

صد چشم بد بر عمه بی شرمانه افتاد

یا اینکه دنبال سه ساله می دویدند

دنبال او کردند و آن ریحانه افتاد

شاعر : محمد جواد شیرازی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 6:11
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران