شعر بی سر
با این دو بال خسته و چشمان اشکبار
شب های جمعه تا حرمت پر کشیده ام
در حسرت بهشت خدا نیستم که من
پای ضریح طعم بهشتش چشیده ام
هر سال پا به پای غم و روضه ها.... حسین
همراه قافله به محرم رسیده ام
در صفحه ی شکسته ی قلبم هزار بار
تصویر دست و مشک و علم را کشیده ام
مجنون و دلسپرده ی لیلا نمی شوم
از غیر ساقی حرمت دل بریده ام
در اضطراب روضه ی مقتل ، نفس زنان
او می دوید سمت تو... من هم دویده ام
از حنجر بریده و رگ های بی رمق
زینب شتاب کن که حرم را... شنیده ام
افتاد از نفس قلمم دست و پا مزن
در اضطراب فاطمه ی قد خمیده ام
خون می چکد ز پیکر بی جان بیت ها
با قطره قطره قافیه هایم چکیده ام
سر یک سوی غزل بدنت سوی دیگریست
شعری چونین بریده بریده ندیده ام
شعرم شبیه پیکر ارباب ،.... بی سر است
باز این چه شورش است...! خدایا... چه دیده ام؟
امامی- ظهر عاشورا 94
شاعر : نعیمه امامی
- دوشنبه
- 12
- مهر
- 1395
- ساعت
- 6:1
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
نعیمه امامی
احمد جعفری
متنها چرا کامل نیست شنبه 15 خرداد 1400ساعت : 18:25