یک مادر با وفا مرامش این است
دیدار عزیزان خودش می اید
درهرشب جمعه ظرف آبی بردست
دیدار حسین جان خودش می آید
فریاد زند بُنی برخیز حسین
ای تشنه لبم برایت آب آوردم
گهواره ای از بال ملک ساخته ام
آرامش سینه رباب آوردم
نزدیک و هزار چند سال است حسین
با پارگی لباس تو می سوزم
جای صدو ده نیزه به پیراهن توست
آرام یکی یکی یکی می دوزم
تقصیر من است نازداری اینقدر
بر دامن و با بوسه بزرگت کردم
امشب لب من میل لبت را کرده
دنبال سر بریده ات می گردم
شاعر : قاسم نعمتی
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 9:35
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه