ای فَرَس با تو چه رخ داده که خود باختهای*
مگر این گونه که ماتی! تو شه انداختهای*
ای همایون فرس پادشه سدره مقام
که چراگاه بهشت است تو را جای خرام
نه رکابی ز تو برجاست نه زین و نه لگام
مگر ای پیک سبکپا! بر سر شاه انام
چه بلا رفته که با خویش نپرداختهای؟
تا صهیل تو همی آمدی ای پیک امید
بر همه اهل حرم بود صدای تو نوید
کاینک آید ز پی پرسش ما شاه شهید
مگر این بار خداوند حرم را چه رسید؟
کای فرس شیههزنان برحرمش تاختهای؟
اگر آوردهای ای هدهد فرخندهسیَر
ز سلیمان و نگینش بر ِ بِلقیس خبر
ز چه آلوده به خون تاج تو؟ خاکم بر سر
راست گو تخت سلیمان شده بر باد مگر
تو ز بهر خبر از تیر پری ساختهای!
آن شهی را که به امرش فکند سایه سحاب
خواهد ار آب، شود خاک در عالم نایاب
طعنه بر لجّهی تیار زند موج سراب
دیدهای کشته مگر، تشنهلبش بر لب آب
که چنین ناله به عَیّوق برافراخته ای؟
تو که غلطان ز سر زین، نگونش دیدی
در میان سپه دشمن دونش دیدی
ای فرس راست به من گوی که چونش دیدی
و به چشمان خود، آغشته به خونش دیدی؟
یا قتیل دگری بود تو نشناختهای؟
بوی خون آید از این کاکل و یال و تن تو
شد مگر کشتهی روبه، شه شیر اوژن تو
دل افسردهی من آب شد از دیدن تو
فاش گو، برق که آتش زده بر خرمن تو؟
که چنین غلغله در بحر و بر انداخته ای؟
شاعر : حجة الاسلام نیر تبریزی
- چهارشنبه
- 21
- مهر
- 1395
- ساعت
- 7:45
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حجة الاسلام نیر تبریزی
ارسال دیدگاه