نه می توان به همین سادگی مسافر شد
نه می توان به یکی پر زدن مهاجر شد
بسا کسی که بسوی تو کاروان ها بست
ولی نیامده کارش گرفت و تاجر شد!
بسا کسی که به پابوسی تو هم آمد
ولی به راه تو مؤمن نگشت و کافر شد
خوشا به حال کلاغی که کنج لانه ی خود
کبوتران تو را دوست داشت، زائر شد
خوشا به حالت چشمان بچه آهویی
که عاشقانه ترین بیت هرچه شاعر شد
قسم به عشق که شرط و شروط لازم نیست
فقط بناست که غایب نبود و حاضر شد
چگونه می شود از سد روزگار گذشت
که لحظه ای بتوان با شما معاصر شد
ببند بار سفر را، پرنده آمد و گفت
که می توان به همین راحتی مسافر شد
شاعر : مهدی جهاندار
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 20:28
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مهدی جهاندار
ارسال دیدگاه