پایی نمانده
بابا برای آبله جایی نمانده
بین بیابان
دردانه ات تنها چه شبهایی نمانده
از روی ناقه
افتادم و بر پیکرم نایی نمانده
از ضرب سیلی
دیگر برایم چشم بینایی نمانده
موی سرم را
از بس کشیدن موی زیبایی نمانده
بعد از عمویم
گهواره خالی مانده لالایی نمانده
لکنت گرفتم
روی زبانم لفظ بابایی نمانده
دیگر برایم
غیر از خرابه هیچ ماوایی نمانده
با سر رسیدی
بابا برایت دیگر اعضایی نمانده؟
شاعر : علی علی بیگی
- شنبه
- 21
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 9:42
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علی علی بیگی
ارسال دیدگاه