رو سینه ات افتادم
با دستای قلم
حالا منم شدم
"مدافع حرم"
با دستای شکسته ام حالا
تازه میفهمم چی کشید زهرا
بی خود نبود که پر زد از دنیا
عمو جون ...
رو تل برابرت
افتاده خواهرت
داره میبینه که
جدا میشه سرت
نیزه شو جا کرده توی پهلوت
با چکمه هاش نشسته حالا روت
پنجه شو انداخته توی گیسوت
عمو جون...
شیکسته شد سرت
زخمیه پیکرت
جایی نمونده تا
ببوسه خواهرت
آخه داره میبینه از بالا
بالا ، پایین رفتنِ شمیشیر آ
داری میشی مقطعُ الاعضا
عمو جون...
بسم رب الشهدا...
شاعر : حامد شریف و سجاد شرفخانی
منبع: گروه شاعران جواز نوکری
- پنج شنبه
- 23
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 3:24
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
حامد شریف
ارسال دیدگاه