میروی سوی میدان
در پی ات چشمم گریان
میروی و میرود از تنم جان
از نفس افتادم من، آخر
جان من قدری آهسته تر
تا نیاید عمه در میدان، بین لشگر
ای علی جان ای عصای بابا
پر شده از تو صحرا
اکبرم شد اکبرها
شد جوان رعنایم اربااربا
بعد تو بابا اف بر دنیا
گشته از خونت صحرا،دریا
قطعه قطعه پیدا کردم،من یوسفم را
ای علی جان بی تو من میمیرم
شاعر : بهمن عظیمی
- شنبه
- 25
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 4:5
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه