• سه شنبه 15 آبان 03


شعر مصائب اسارت کوفه -( رسیده ام که دوباره سرم به سینه گذارم )

1225

خضاب زخم شدى
خضاب زخم شدى با حناى نیزه شکسته

پر است سینه ات از رد پاى نیزه شکسته

رسیده ام که دوباره سرم به سینه گذارم  

گم است پیکر تو لا به لاى نیزه شکسته

 

کسى ندیده که شاهى به روى خاک بیافتد  

میان گودى خون با رداى نیزه شکسته

نه عادلانه نبود این محبت پدرانه  

تمام سهم لبت شد براى نیزه شکسته

نشست بر قفس سینه ات همان ته گودال  

بلند شد ز تنت با عصاى نیزه شکسته

خراب شد همه ى خاطرات کودکى من  

گرفته جاى مرا بوسه هاى نیزه شکسته

فقط شنیده چو من نیزه هاى دور و بر تو  

وصیت لب تشنه فداى نیزه شکسته

مرا به چشم کنیزى نگاه مى کند این شمر  

و کاش بر دل من بود جاى نیزه شکسته

شاعر : احمد شاکری

  • پنج شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران