خاک گودال غرقه خون شد و بعد
شاه از اسب سرنگون شد و بعد
لرزه بر عرش و فرش افتاده
روی افلاک لاله گون شد و بعد
شمر آمد ولی به حال جنون
آهِ اهل حرم فزون شد و بعد
روی سینه نشست واویلا
من نگویم چگونه، چون شد و بعد
دست لرزان و دامنی پر خون
شمر از قتلگه برون شد وبعد
از قفا شد جدا سری ای وای
ناله میزد مادری ای وای
**********
از حرم بانویی خمیده دوید
پاره پاره تنی به مقتل دید
چادر خاکیش بخون رنگین
رشتهی طاقتش ز هم پاشید
ناگهان از رگ بریده صدا
یا اخیه الیه را بشنید
شد روان سوی پیکر خونین
با لب تشنه حنجری بوسید
استغاثه نموده با جدش
وامحمد ز سوز سینه کشید
خواهری نوحه خوان پیکر شد
همنوا با صدای مادر ش
**********
گفت آیا تویی برادر من
که فتادی بخون برابر من
گفت برخیز ای عزیز دلم
مو پریشان رسیده مادر من
کاش جای تو ای همه هستی
میبریدند تشنه لب سر من
کاش در بین این همه لشکر
میزدند تیغ و نیزه بر سر من
کاش با خنجری که کشته شدی
میبریدند تشنه حنجر من
خیز از جا و فکر دیگر کن
یه نگاهی به سوی خواهر کن
**********
خواهرت بین ناکسان تنهاست
بر سر غارت تنت دعواست
در پی این غزالهای حرم
در کمین گرگهای این صحراست
معجر از سر فتاده روی زمین
آه و واویلتا کجا سقاست
تازیانه سنان زند بر من
دشمن سرکشت چه بی پرواست
لشکر کوفه چشم بد دارد
ز نظرهایشان شرر بارد
**********
پر و بالم اگر شکسته حسین
ساربان در کمین نشسته حسین
تا حریمت مباح گردیده
به حرم راه چاره بسته حسین
ای پناه تمام اهل حرم
بند امید من گسسته حسین
خیزو از خیمهات حفاظت کن
زینبت ناتوان خسته حسین
ناگهان حس نمود روی سرش
در حمایت رسیده دست حسین
بی قرار آن زمان قرار گرفت
در کفش تیغ ذوالفقار گرفت
شاعر : مرتضی محمودپور
- یکشنبه
- 16
- مهر
- 1396
- ساعت
- 7:43
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه