• دوشنبه 3 دی 03

 مرتضی محمودپور

متن شعر عبدالله ابن حسن -( از خیمه آمدم که به جانت سپر شوم )

1224
1

 

 
از خیمه آمدم که به جانت سپر شوم
ای بال و پر شکسته ترا بال و پر شوم

با چکمه روی سینه‌ی توشمر آمدست
من آمدم به پای تو بی بار و بر شوم

دیدم بخون نشسته‌ای و خونجگر شدم
گفتم برای یاریت آقا جگر شوم

جنگآوری به راه شما عین عاشقیست
باید که عاشقی کنم و دیده تر شوم

عمو شنیده‌ام پدرم بین کوچه بود
خواهم میان قتلگهت چون پدر شوم

عمو شنیده‌ام که غرورش شکسته شد
من آمدم که با تو عمو همسفر شوم

از خیمه پر کشیدم و سویت دویده تا
پیشمرگ زخمهای سرت بی سپر شوم

حالا من و تو همه‌ی نیزه‌ها عمو
آیا اجازه هست که بهرت پسر شوم؟؟

 

شاعر : مرتضی محمودپور

  • یکشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 9:48
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



مسعود آرمیون

قدردانی
خیلی عالی بود تشکر میکنم و آرزوی سلامتی دارم برای شما

دوشنبه 24 اردیبهشت 1397ساعت : 08:25

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران