بند اول
ای سر ناقابل من فدایت
میشنوم ز قدسیان صدایت
کبوتر کهنهی بام توام
پرزنم عاشقانه در هوایت
اجازتی صاحب هفت آسمان؟
تا که شوم همیشه خاک پایت
ریزه خور سفرهی تو عالمیست
خلقت افلاک شد از برایت
تو عالم آل محمد شدی
به جز نبی خیل رسل گدایت
به ساق عرش خدا خودش نوشتهست
صحن و سرای حرمت بهشتهست
بند دوم
حرم نگو کعبهی جان و دلم
میشود آخر این حرم قاتلم
بحر کرم، کرامتی کن به من
کشتی امید چه شد ساحلم
مُحرم این حرم شدم آمدم
به درگهت اگر که ناقابلم
شاه تویی ماه دل آرا تویی
از دل و جان بر حرمت سائلم
آهوی دشت ختنم آمدم
من به نگاه رافتت مایلم
ذره منم تو آفتاب منی
به شام تیره ماهتاب منی
بند سوم
حرز تو بر گردنم انداختم
هستی خود به عشق تو باختم
شمع شدم شعله شدم سوختم
لیک در این سوختنم ساختم
سرو شکستهام به باغ ولا
از کرم شما سر افراختم
- چهارشنبه
- 19
- مهر
- 1396
- ساعت
- 8:18
- نوشته شده توسط
- احسان نیکخواه
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه