با آب وگلم مهر رضا گشته عجین
خاتم بود ایران ومزارش چو نگین
آهوی دلم همیشه محتاج بود
محتاج ضمانت مه هشتم دین
از کودکیم عشق زیارت دارم
بر درگه سلطانی اویم مسکین
تا پا به حریم حرمش بگذارم
آن لحظه دهد درد دلم را تسکین
به به چه حریم با صفایی دارد
باشد حرمش قطعه ای از خلد برین
هر آنکه شده قطع امیدش زهمه
در مشهد پاک او شود چله نشین
یکبار اگر کسی شود زائر او
کامش به یقین همیشه باشد شیرین
با اذن خدا شافع وشافی باشد
ای شیعه جز او شافع وشافی مگزین
گفتست که زائرین خود را به سه بار
در وقت مقررش رود بر بالین
یا رب بنما طوف حریمش قسمت
تا بوسه زنیم برضریحش، آمین
- یکشنبه
- 17
- دی
- 1396
- ساعت
- 19:55
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه