در میانِ كوچهها دشمنی از سر گرفت
شعلهی این دشمنی دامنِ حیدر گرفت
حرفِ هیزم میزدند دشمنانِ ذوالفقار
آتش این دشمنی ناگهان بر در گرفت
آمدش تا پشتِ در فاتح قلبِ علی
او سراغ از لحظهی مرگِ پیغمبر گرفت
بر سؤالش ضربهی خشم دشمن شد جواب
كِشتی آلِ نبی ناگهان لنگر گرفت
دست زهرا چون علی تا كه با هم بسته شد
بین آن دیوار و در بر زمین بستر گرفت
مردمان بیوفا شاهد این ماجرا
وای از وقتی كه دل، دامنِ دلبر گرفت
دستِ دل گر خسته بود، پهلویش بشكسته بود
از برای یاریاش قوّتی دیگر گرفت
دشمن و ضرب و غلاف، فاطمه گرم طواف
ضربهای زد قدرت از بازوی كوثر گرفت
عشق زهرا را عدو تا به مسجد میكشید
فاطمه مشغول شد، حاجت از داور گرفت
لرزه بر عرش آمد و آسمان غرش نمود
حول و حوش فاطمه عالمی محور گرفت
هر قنوت فاطمه مملو از نفرین كه شد
شافع عالم علی، دستِ آن یاور گرفت
فطرس از این غصهها شد غمینِ فاطمه
زیرِ پلكان دیدمش اشكِ چشمِ تر گرفت
- پنج شنبه
- 5
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 10:10
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه