آن شب كه اشكِ سرخِ ستاره روان گرفت
از هق هقِ فرشته گلوی زمان گرفت
در بیت الاحترامِ نبی زوجِ دخترش
دستی به آب و دستِ دگر آسمان گرفت
ناگه نشست بالِ علی بر حریمِ درد
آتش به یك اشاره دلِ كهكشان گرفت
وقتی كفن ارادهی احرامِ گل نمود
غم چنگِ خود به سلسلهی كودكان گرفت
پروانهها به شمع جوان بوسه میزدند
كاین لحظه قلبِ خالقِ كلِ جهان گرفت
تا جبرئیل شهپرِخود را به رخ كشید
پر را به گردِ كودكِ خود آن جوان گرفت
آمد ندا كه كودك و مادر جدا شوند
این صحنه خون ز چشمِ همه عرشیان گرفت
بر دوش باغبان گلِ یاسی شكسته بود
تابوت قد كمان شده را قد كمان گرفت
فطرس اگر كه سر به گریبان نهاد و سوخت
شاید شود زیارت قبرِ نهان گرفت
- پنج شنبه
- 5
- بهمن
- 1396
- ساعت
- 10:11
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه