یا زینب(س)
یکسال ونیم بعد تو ماندم برادرم
این زنده ماندنم نشده هیچ باورم
یکسال ونیم زینب وهجران واشک وآه
بوده دعای من که رود جان زپیکرم
جانباز کربلا شدم وبود امید من
تا هرچه زودتر شود هجرانم آخرم
همواره صحنه های غم انگیز روز خون
گویی که بوده روز وشبم در برابرم
یادم نمی رود که نشستی بروی خاک
کردی مرا صدا که بیا رفت اکبرم
آه از دمی که شد تن عباس غرق خون
گفتی شکسته ای کمرم میر لشکرم
آه از دمی که شد زتنت، سرجدا حسین
آمد به قتلگه به عزای تو مادرم
ام المصایبم ز عاشور و کربلا
زان واقعه غمینم و رنجور ومضطرم
اینک به بسترم به دلی خون ومحتضر
وقت وصال رسیده بیا ای برادرم
بازآ کنار خواهر خود تا ببینمت
بازآ بگیر بر سر زانوی خود سرم
آنقدر حسین حسین بگویم به وقت مرگ
روشن شود دلم به تو ای مهر انورم
- دوشنبه
- 13
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 2:11
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه