بفرمائید
یک جرعه غزل ناب
هاجر اسماعیل میآید ز ره آرام باش
بر تمام زخمهای انتظار آلام باش
قصه خنجر به حنجر داستانی بیش نیست
خنده بر لب آور و چون شهد روی کام باش
کوکب اقبالت آخر از سفر میآید و
چون کبوترمیرسد دیدهبهسوی بام باش
اینطهوراییقدح دردستساقیماندهاست
پستوهمچونمی میان بادهواین جام باش
شهرت عالم چو بادامی کندکام تو تلخ
شهد و شیرینی اگر خواهی بیا گمنام باش
شیوهدرحجفقران مشهدسلطانرضاست
گرخراسان میروی باعشق در احرام باش
- شنبه
- 19
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 1:40
- نوشته شده توسط
- حاج مرتضی محمودپور
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه