در قد و قامت تو قد یار ریخته
در غالب تو احمد مختار ریخته
به عمه های دست به دامن نگاه کن
دور و برت چقدر گرفتار ریخته
گفتی علی و نیزه دهان تو را گرفت
از بس که در اذان تو اسرار ریخته
معلوم نیست پیکرت اصلا چگونه است
بهتر نگاه می کنم انگار ریخته
دارد زِرِه ضریح تو را حفظ می کند
بازش اگر کنند بالاجبار ریخته
یک روز جمع کردن تو وقت می برد
امروز بر سرم چقدر کار ریخته
زیر عبا اگر بروم پا نمی شوم
از بس به روی شانۀ من بار ریخته
گیسوی تو همین که سرت نیمه باز شد
از دو طرف به شانه ات ای یار ریخته
آن کس که تشنگی مرا پاسخی نداد
حالا نشسته بر جگرم خار ریخته
شاعر:علی اکبر لطیفیان
- یکشنبه
- 29
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 13:28
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه