غزل مناجاتی
طوفان گناه
یارب زکرامات تو شرمنده شدم من
درمحضر تو باز سرافکنده شدم من
هرچند که شرم از گنه خویش نکردم
با اشک ندامت زتو شرمنده شدم من
طوفان گمه ریخت همه بال وپرم را
چون باغ خزان دیده پراکنده شدم من
دردم همه اینست که غافل شدم ازتو
وزاین همه غفلت زتو، درمانده شدم من
ای آنکه بغیر از تو مرا نیست پناهی
بردرگه تو باز پناهنده شدم من
هرگاه که دلمرده به تو رو نمودم
با نکهتی از رحمت تو زنده شدم من
تا عفو تو باران محبت بسرم ریخت
آسوده دل از آتش سوزنده شدم من
کوآن دل پاکی که سحرگاه «وفایی»
فریاد برآرد که خدا بنده شدم من
#حاج_سید_هاشم_وفایی
- شنبه
- 17
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 10:26
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه