• دوشنبه 3 دی 03

 اسماعیل تقوایی

شهادت عبدا..ابن الحسن -(ببین عمه عمو ازپا فتاده )

1343

ببین عمه عمو ازپا فتاده
سرغم را بزانویش نهاده

شده زخم تن او پر شماره
زکف داده عمویم راه چاره

سراپای عمو غرقاب خونست
به لب انا الیه راجعون است

ببین شیر خدا در کربلا را
به دورش گرگهای بی حیا را

هم آنانی که اصحاب یزیدن
همه آماده از بهر دریدن

بمیرم بین دشمن مانده تنها
چه سازد یک تنه در بین تن ها

عمو باشد سوی خیمه نگاهش
بگوش من رسد افسوس وآهش

یتیم مجتبی عبداللهم من
رهین منت ثاراللهم من

پدر بوده برایم بعد بابا
ندارم طاقت او گردیده تنها

رهایم کن روم رو سوی میدان
فدای مهربانیش کنم جان

زدست عمه دست او رها شد
دوید ومقصدش خون خدا شد

به گریه از حرم مدهوش او رفت
عمو را دید ودر آغوش او رفت

بگفتا ای حبیبا ای عمو جان
رسیدم تا فدای تو کنم جان

به ناگه دشمنی قصد عمو کرد
برای کشتن او تیغ رو کرد

ید عبداللهی بر او سپر شد
کبوتر بچه ای بی بال وپر شد

تمام عرش در شور وشر افتاد
که دست کودکی از پیکر افتاد

دوباره حرمله تیری رها کرد
گلی را پر پر از آل خدا کرد

بهار عمر عبدا...خزان شد
برای او شهادت ارمغان شد

شعر:اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 23
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:57
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران