غزل اربعین حسینی
ای ساربان به خیل اسیران تو جان بده
آن ره كه میرسد به حسینم نشان بده
بشنو صدای زینب قامت خمیده را
ما را به دست قافله سالارمان بده
گوید ربابِ زار و پریشان به زیرِ لب
مشتی ز خاكِ اصغرِ شیرین زبان بده
آید شمیم كرب و بلا بر مشامِ ما
بر دل نشان ز اكبرِ تازه جوان بده
دارد سكینه زمزمهی أینَ عَمیاش
گوید مرا به قبر عمویم توان بده
بهرِ خطابه، بزمِ عزا، روضه های آب
یك باغِ یاس و لاله و برگِ خزان بده
اینجا همان دیارِ عطش، دشت کربلاست
ما را به دست صاحبِ این کاروان بده
- سه شنبه
- 8
- آبان
- 1397
- ساعت
- 2:40
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه