قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
اگرچه اشک ندامت امان نمیدهد اما
خدا کند بتوانم که نامه را بنویسم
به نامۀ عمل خود نگاه کردم و گفتم
که از کجا بنگارم؟ که از کجا بنویسم؟
به کارنامۀ خود، رنگی از ثواب ندیدم
مگر که چند خط از جرم و از خطا بنویسم
دلم گرفته و ابریست، ای خدا کمکم کن
که شرح غربت خود را به آشنا بنویسم
اگرچه خانهخراب گناه غفلت خویشم
اثر به جوهر اشکم ببخش، تا بنویسم
کنار جادۀ حیرت، دوباره زمزمه کردم
که نامه را، ننویسم به یار، یا بنویسم؟
ولی به خاطرم آمد که عرض حاجت خود را
به آستان ولی نعمتم، رضا بنویسم
طبیب جان و دل عاشقان! اجازه بفرما
که چند جملهای از درد بیدوا بنویسم
شکسته بسته دعا میکنم، مگر بتوانم
حدیث آینه را با تو، بیریا بنویسم
وضو به اشک بگیرم، نماز توبه بخوانم
مگر به یاری عشق تو، رَبَّنا بنویسم
همین که قفل دلم را کنار پنجره بستم
هم از طبیب بگویم هم از شفا بنویسم
به شوق همنفس قدسیان شدن، به حضورت
«کلام قدسی روحی لک الفدا بنویسم»
حضور قلب ندارم، ولی عریضۀ خود را
به محضر چه کسی بهتر از شما بنویسم؟
فدای مهر و وفای تو ای غریب خراسان!
وفا نکردهام آخر که از وفا بنویسم
به من که از عرفات فضایل تو، به دورم
اجازه میدهی از سعی و از صفا بنویسم؟
در آستان تو، پروا نکردهام ز معاصی
چگونه شمع صفت، اشکِ بیصدا بنویسم
ز کمسعادتی خود، یک از هزار نگفتم
اگر که نامه به سوی تو، بارها بنویسم
هزار مرتبه جانم فدات! از چه بگویم؟
هزار بار فدایت شوم، چهها بنویسم؟
همیشه در دل طوفان، نجاتبخش غریقی
چقدر از کرم و لطف ناخدا بنویسم
سه چار روزۀ عمرم گذشت و وقت نکردم
که از شفاعت و لطف تو در «سه جا» بنویسم
به شوق گوشۀ چشمی، به عشق نیمنگاهی
به روی بال کبوتر، مگر دعا بنویسم...
- جمعه
- 7
- دی
- 1397
- ساعت
- 15:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد محمد جواد غفورزاده
ارسال دیدگاه