ای به خون خفته من گل نشکفته من
شاهـد سـوز مـن و درد ناگفتـه من
اولیـن کشتـه مظلـوم ولایـت پسرم
به خدا هدیه نمودم به خدایت پسرم
نازنین کودک من محسن کوچک من
نازنین کودک من محسن کوچک من
****
من شدم سنگر تو تو شدی سنگر من
قلب تو تاب فشار در و دیوار نداشت
سینـه نازک تـو طاقت مسمار نداشت
نازنین کودک من محسن کوچک من
نازنین کودک من محسن کوچک من
قصــۀ محنـت تــو سنـد غـربت مــن
گـم شـده تربـت تـو همچنـان تربت من
کس نداند که چه آمد به سرت ای پسرم
نازنین کودک من محسن کوچک من
نازنین کودک من محسن کوچک من
****
مـن و تـو دو یاریــم در کنـار حیدر
تــو ز مـن تنهاتـر مـن ز تـو تنهـاتر
صورتــم از اثـر شعلـۀ آتـش افــروخت
در همان لحظه دل سوختهام بهر تو سوخت
نازنین کودک من محسن کوچک من
نازنین کودک من محسن کوچک من
بهار امامت 2 - غلامرضا سازگار
منبع:سایت مدایح
- چهارشنبه
- 8
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 5:25
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه