ساقي كرم كرد و مرتب باده مي ريخت
در شصت و نه جامم لبالب باده مي ريخت
ساقي بدون نوبت و بي هيچ منت
در خمره ي عشاق هر شب باده مي ريخت
در جام هاي عاشقان نام زينب
شخصأ مي آمد حضرت رب باده مي ريخت
مجنون شدم گنجينه الاسرار من كو
از صورتم از شدت تب باده مي ريخت
با دست عمان زينب اللهي شدم رفت
يا هو زدم از گوشه ي لب باده مي ريخت
حرف از مقام زينب كبري كه ميشد
از گوشه ي چشمانم اقلب باده مي ريخت
هر جا زدم،دم مطلقأ از نام زينب
از گوشه ي گوش مخاطب باده مي ريخت
- سه شنبه
- 9
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 18:57
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه