دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
بُرد بلند شرقی پیشانیات به روز
خورشید را به كوچۀ بن بست میكشید
دست هزار عاطفه در كارگاه عشق
هر جلوه را به نام تو دربست میكشید
عاشقترین، قشنگترین، باوفاترین
انگار هر چه درخور عشق است میكشید
امّا...كنار علقمه دستان روزگار
تصویر یک شجاعت بیدست میكشید...
خون میگرفت صورت عباس و او، هنوز
شرمنده، كز برادر خود دست میكشید
- دوشنبه
- 2
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 18:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین دارند
ارسال دیدگاه