• یکشنبه 4 آذر 03

 حسن لطفی

ولادت حضرت صاحب‌الزمان عجل‌الله -(شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد)

2217

شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد
مسلمان می‌شود هرکس که اسلامش علی باشد
خدا می‌خواست پیغمبر که پیغامش علی باشد
ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد

خدا آورد در شعبان علیِ آخرینش را
خدا را شُکر می‌بینیم امیرالمومنینش را


دلی دیگر نمی‌ماند که گیسویی کمند آمد
بهشت اُفتاد در پایش که بالایی بلند آمد
دهان ماکه وا مانده زبانِ ما که بند آمد
دلیری دلپسند آمد امیرِ بی گزند آمد

حسینش را ندیدیم و خدا آورد عینش را
خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را


خدا آورده آری مرتضای مرتضا‌ها را
همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضا‌ها را
پس از سوالقضا رو کرده او حُسن القضاها را
که پُر کرده است بوی حُسنِ یوسف‌ها فضاها را

عَلم بر دوش می‌آید به عالم گام می‌کوبد
کنارِ مرقد زینب  عَلَم در شام می‌کوبد


اگر این بال بگذارد هوای سوختن دارم
قمار عشق یعنی که خیال باختن دارم
"مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویَش را چو جانِ خویشتن دارم"

دعایِ عهد می‌خوانم ببینم جانِ زهرا را
ببینم تیغِ جوهردارِ خون‌خواهانِ زهرا را


دوباره می‌دهد رزمش به میدان اعتبارش را
همان وقتی که می‌گیرد به دستش ذوالفقارش را
علی حَظ می‌کند وقتی ببیند تار و مارش را
نیابد کافرش سر را نبیند الفرارش را

چه میدانی که این سویش عَلم دست علمدار است
چه رزمی می‌شود وقتی علی اکبر جلودار است

نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را
صدامان می‌کند حتما برای رجعتش ما را
هوایی می‌کند روزی هوای صحبتش ما را
خطیب کعبه می‌خواند برای بیعتش ما را

زمانش می‌رسد نورش به این مُرداب می‌ریزد
زمانش می‌رسد زهرا به پشتش آب می‌ریزد

"مرا چشمیست خون افشان زِ دست آن کمان ابرو"
جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو
چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو
زمین بی عشق می‌خُشکد ببار ای آسمان ابرو

هوایِ ابری ما را بیا خورشید باران کن
بیا ما را کنارِ خود شبی شش گوشه مهمان کن


دل مجنون بجز با دیدنِ لیلا نمی‌سازد
بجز تو هیچ کس با ما رعیتها نمی‌سازد
مزار مادرت را غیر تو آقا نمی‌سازد
و جز آب و هوای کربلا با ما نمی‌سازد

شود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه...
بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه

نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها
"که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها"
نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایلها
"متی ما تلقَ من تهوی دعِ الدُّنیا و اهمِلها"

الهی هب لنا عیداً که ما باشیم منظورش
"سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش"
(حسن لطفی ۹۷/۰۲/۱۱)

  • سه شنبه
  • 3
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 13:13
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران