باز کن در را گدای رو سیاهت آمده
باز کن در را که عبد بی پناهت آمده
آمده در کوبد و محتاج یک لبیک توست
قطره ای کوچک به دریای نگاهت آمده
عبد خاطی و گرفتارم ببین حال مرا
لکه ای تاریک بر این بارِگاهت آمده
آنقدر بد کرده ام میدانم و هستم خجل
باز کن مخلوق پر از اشتباهت آمده
توبه ها کردم ولی بازم گنهکار آمدم
خوب می دانم رفیق نیمه راهت آمده
با تمام معصیت هایم دوباره آمدم
روزه دار مضطرت بر توبه گاهت آمده
هر سحر امید عفوت در دلم روشن شود
صد هزاران شکر گویم چون که ماهت آمده
#وحید_زحمت_کش_شهری
- شنبه
- 21
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 11:44
- نوشته شده توسط
- وحید زحمت کش شهری
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه