• دوشنبه 17 اردیبهشت 03


شعر غزل حضرت ابوالفضل العباس(ع) -(گشود جانب دریا، نگاهِ شعله‌ورش را)

508

گشود جانب دریا، نگاهِ شعله‌ورش را
همان نگاه که می‌سوخت از درون، جگرش را

به دور دست بیابان نگاه کرد، چگونه
گرفته بود عطش، خیمه‌خیمه، دور و برش را

و کوه، یعنی او ـ آن‌که ارث برده به دوران ـ
غرور مادری‌اش را، صلابت پدرش را

کدام کوه‌گران راست، تاب بستن راهش؟
کدام جرأت یاغی‌ست، سد کند گذرش را؟

کفی ز آب، فراروی خود گرفت و فروریخت
کسی ندید در آن لحظه، چشم‌های ترش را

هنوز هم که هنوز، آب، مَهر حضرت زهرا
به صخره می‌زند از داغ دوری تو، سرش را

چه کرده‌ای تو در این پهنهٔ فرات؟ که گویی
هنوز فاطمه فریاد می‌زند، پسرش را

گریست مشک به حالِ همایِ عشق، دمی که
عمودها به زمین ریختند، بال و پرش را

حسین بود، که با قامتی خمیده می‌آمد
شکسته بود غمِ بی‌برادری، کمرش را

عمود خیمهٔ عباس را کشید، که یعنی:
ز دست داده دگر آن امیرِ نامورش را

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:47
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران