من آن صیدم كه بین دام این بیگانه افتادم
من آن شمعم كه در این بزم بى پروانه افتادم
من آن مرغ گرفتارم بیا مادر تماشا كن
به كنج این قفس پربسته و بى دانه افتادم
دلِ شب از پی مركب پیاده میدویدم من
به یاد عمّه ى جان داده در ویرانه افتادم
مرا بزم شراب آورده اى؟ شرمى كُن از زهرا
به یادِ عمّه ها در مجلس بیگانه افتادم
چو دیدم این همه زیور به روى تاج و تخت تو
به یاد گوش مجروح گلِ دُردانه افتادم
به من در حالت مستی جسارت میكنى یادِ
لب بى آب و چوبِ زاده ى مرجانه افتادم
اِمامه از سرم انداختى مویم پریشان شد
بیاد گیسوان درهم و بى شانه افتادم
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:19
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سعید خرازی
ارسال دیدگاه