• دوشنبه 3 دی 03

 قاسم نعمتی

شعر غزل امام رضا(ع) -(آرزوی وصل تو آتش به جانم ریخته)

830
1

آرزوی وصل تو آتش به جانم ریخته
درد دل باتوسخنها بر زبانم ریخته

بند می آید زبانم تا به صحنت میرسم
گوئیا ظرف عسل روی زبانم ریخته

جنس من جوراست کوهی ازگناه آورده ام
آبرویم پای اجناس دکانم ریخته

دوره گردم آبرویم میفروشم میخری
پیش سلطان ترسم ازسودوزیانم ریخته

پهن کردم سفره ای ازعرش کنج خانه ات
روی سنگ صحنهایت خرده نانم ریخته

گوشه ای ازپنجره فولادزنجیرم کنی
من سگی بیمارم آنجا استخوانم ریخته

مُسطتیعم حاجیم چون آمدم بیت الرضا
دوور تا دور حرم اشک روانم ریخته

من نمیبینم توهردفعه بقل کردی مرا
عطر دستان تو لای گیسوانم ریخته

صحن گوهرشادچیزی کم نداردازبهشت
بوی سیب ازهرکجایی می تکانم ریخته

درمیان صحنهایت عشق من باب الجواد
صدهزاران بوسه اینجاازدهانم ریخته

هرکسی کرببلایی گشت مدیون شماست
این حکایت درمیان دوستانم ریخته

آخرماهی جواب ناله هایم رابده
جان بابای غریبت کربلایم رابده

  • دوشنبه
  • 31
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران