من مسلمم ابن عقیل هستم
حامی یار و بی بدیل هستم
با اذن آقایم،سفیرقرآنم
حامی دین هستم،با دادن جانم
کوفه میا مولی۲
در کوفه من به شور و شین هستم
سفیر و سردار حسین هستم
مردم بی دردند،ز بس که نامردند
کنار جسم من،کف زده می خندند
کوفه میا مولی۲
از دست کوفیان شدم تنها
کوفه میا ایا گل زهرا
با خدعه و نیرنگ،عرصه به من شد تنگ
به جای استقبال،زدند به رویم سنگ
کوفه میا مولی۲
مردم کوفه بی حیا هستند
دشمن دین و بی وفا هستند
صبح همه پیوستند،پیمان به تو بستند
شب مانده ام تنها،بس بی وفا هستند
کوفه میا مولی۲
حمله نموده اند به سوی من
سنگ می زنند بر سر و روی من
گفتن چه دشواره،عطش شده چاره
ز کینه ی دشمن،لبم شده پاره
کوفه میا مولی۲
گرچه ز کین جانم بود بر لب
هستم به فکر غربت زینب
رخساره ی طفلان،ز کین شود نیلی
زنند به پیکرها،کعب نی و سیلی
کوفه میا مولی۲
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:4
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه