دلداده و عاشق ثاراللهم
من یادگار حسن عبداللهم
من با عمو میان قتلگهم
به سویت دویدم تو هستی امیدم
هستی من فدای هستت
دستم فتاده روی دستت
صدای هل من ناصرت شنیدم
از خیمه تا به قتلگه دویدم
به غربت آه از جگر کشیدم
زدی تو دست و پا فتادم از نوا
دور تو پر ز تیر و سنگ است
از خون محاسن تو رنگ است
دیدم شکسته شده آیینه ات
نیزه فرو رفته به گنجینه ات
جسم من افتاده روی سینه ات
تنم را از عمو جدا کرده عدو
شمر لعین به کینه پرداخت
از قتلگه بیرونم نداخت
*****
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- یکشنبه
- 3
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 21:57
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه