هوای پرزدن دارمعموجان
زره نه پیرهن دارم عمو جان
برادر زاده ات راهم بغل کن
نیابت از حسن دارم عمو جان
گرفته بین این غوغا صدایم
تو مثل مجتبی هستی برایم
نبینم عمه هارا در اسارت
فدای دست زینب دستهایم
خودم دیدم روی تل زینب افتاد
دم وا غربتایش بر لب افتاد
دویدم من دویدم من دویدم
عموی بی کسم از مرکب افتاد
خودم دیدم یکی نیزه فرو کرد
یکی هم در کنارت های و هو کرد
غرورم زیر پا افتاد وقتی
تورا با پای نحسش زیرو رو کرد
- شنبه
- 9
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:6
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه