• جمعه 2 آذر 03


غزل مرثیه زبانحال حضرت رقیه سلام ٱلله علیها -(از کینه ها گرفت کسی استخاره را)

643

از کینه ها گرفت کسی استخاره را
آتش کشید معجر و گوشه-کناره را

میسوخت تار و‌ پودِ تنم، تا که عده ای
بردند از تو پیرهنِ پاره پاره را

راه فرار بسته و حتی به غیر از آب
بستند روی ما به خدا راه چاره را

بابا نبودی و همهٔ خیمه ها که سوخت
دیدم میان دست کسی گاهواره را

عمه پناه من شد و در بین ازدحام
بردند از سه سالهٔ تو گوشواره را

آنقدر «زجر»(لع) بر تنِ من تازیانه زد
طاقت نداشتم ضرباتِ دوباره را

بردیم تا به شام، سرِ نیزه ها تبِ
گودال و علقمه، غم ِ دارٱلاماره را

خیلی دلم شکست سرِ بازار بارها-
دیدم به سمتِ کهنه لباسم اشاره را

دلتنگ بودم و شبِ ویرانه سرد بود
با گریه تا به صبح شمرده ستاره را!

  • دوشنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 18:12
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران