• پنج شنبه 1 آذر 03

 اسماعیل تقوایی

یا عبدالله بن حسن _زدست عمه دست او رها سد

764

عبدالله بن حسن
زدست عمه دست او رها شد
روانه سوی میدان بلا شد

به لب او داشت ذکر لا افارق
زمین تا عرش پر ازاین نوا شد

هدف بودش آغوش عمویش
رسید عبدا..وحاجت روا شد

گشودی بهر او آغوش مولا
پذیرای یتیم مجتبا شد

بود مه پاره در آغوش خورشید
عجب نورٌ علی نوری بپا شد

چو آمد نانجیبی تیغ در دست
به دستش ناجی خون خدا شد

بمیرم از برای کودکی که
بدینسان دست از پیکرجدا شد

زدردی سخت یا عماه گویان
درآغوش عمویش بیصدا شد

لعین آن حرمله انداخت تیری
زپیکر روح او سوی خدا شد

بسوزد جان ما بهر عمویش
که شرمنده زمولا مجتبی شد

پس از آن زاده زهرا مهیا
برای نوشش از آب بقاشد

شعر :اسماعیل تقوایی

  • چهارشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 16:34
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران