◾شب پنجم محرم
◾توسل به ابنالحسن(ع)
در قتلگاه تا که عمویم غریب شد
دیدم درآن میانه که شیبالخضیب شد
با نیزه و سنان و عصا بر تنش زدند
مزد رسالتیست که بر او نصیب شد
دستم رها کن عمه روم یاریش کنم
چون بیزهیر و بیوهب و بیحبیب شد
بیمار عشقم و به غمش گشتهام دچار
تنها عمو به درد دل من طبیب شد
گودال بوی مادرتان را گرفته است
در کربلا نصیب دلم عطر سیب شد
دعوا سر سرست میان سنان و شمر
سّرِخدا بحال فراز و نشیب شد
- چهارشنبه
- 13
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 18:17
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه