◾نوحهی زمینه
◾بازار کوفه
◾بنداول
آه... آه.... آه.... آه.....(۴)
به روی نیزه میان بازار سرت و دیدم
با بال زخمی سویت پدر جان پرمیکشیدم
با پای مجروح با گوش پاره از داغت ای یار
در کوی و برزن بهر زیارت هر سو دویدم
آه.... آه.... آه.... آه....(۴)
◾بنددوم
بابا نبودی بعد تو ما را تحقیر کردند
در راه کوفه ما را پدر جان تکفیر کردند
راس تو بر نی دیدم ز ناقه از پا فتادم
زنها تمامی در این بیابانها گیرکردند
آه.... آه.... آه.... آه....(۴)
◾بندسوم
بروی خاک صحرا ز ناقه تا اوفتادم
از غصه بابا بر زانو غم سر را نهادم
رسیده از ره این زجر بیدین در بین صحرا
تا سیلیم زد گفتم عموجان برس دادم
آه...آه...آه....آه(۴)
- جمعه
- 22
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 23:35
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه