نه شکوه از تو نه از دور آسمان دارم
ز بخت خود گله ای یار دلستان دارم
.
شبان تیره چو ایام وصل یاد آرم
ز شام تا به سحر دیده خونفشان دارم
.
در آرزوی تو جانا رسید جان به لبم
هنوز ذکر لبت در لب و زبان دارم
.
هزار مرتبه مردن ز هجر آسان است
مرا پس از تو ز عمری که جاودان دارم
.
ولی هوای وصال تو بر سر است مرا
هنوز تا به لب خسته نیم جان دارم
.
ز صد یکی نتوان باتو راز دل گفتن
که یک زبان و دو صد گونه داستان دارم
.
دهم اجازه کشد شمّه ای سرشتۀ نظم
«حقیر»مور سخنگوی و خوش بیان دارم
.
- پنج شنبه
- 18
- مهر
- 1398
- ساعت
- 13:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه